زندگی نامه ی حكيم جهانگير خان قشقايي رحمت الله علیه(1)

نويسنده: www.andisheqom.com



تولد

جهانگير خان قشقايي در سال 1243 هـ . ق. در خانواده‌اي تحصيل كرده به دنيا آمد. پدرش محمد خان نام داشت و از ايل قشقايي، طايفة دره شوري، تيره جانبازلو و از ساكنان «وردشت» سميرم[1] و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهاي تابع سميرم بود.

تحصيل

جهانگيرخان از هنگام تولد، در كنار مادرش مي‌زيست و در اوايل كودكي خود از كوچ كردن با ايل، ممنوع بود.
شوق بسياري به تحصيل داشت. چندي كه از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ايل در كوچ كردن ييلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصي برايش استخدام كرده بود كه در سفر به آموزش وي مي‌پرداخت. استعداد و قابليت وي در كسب علم تا حدي بود كه احساس كرد ماندن در ايل و حركت با آنها در كوچ زمستاني و تابستاني، با تحصيل او سازگاري ندارد، بنابراين تصميم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصيل بپردازد.[2]

ورود به حوزة علميه

دربارة چگونگي گرايش و نحوة ورود حكيم جهانگيرخان قشقايي به حوزة علميه، سخناني گفته شده است كه در خور توجه است.
استاد قدسي به نقل از جلال الدين همايي، فرزند طرَب، دربارة جريان آشنايي حكيم قشقايي با هماي شيرازي در ابتداي ورودش به اصفهان مي‌نگارد:
«در برخوردي كه بين هماي شيرازي (پدربزرگ جلال الدين همايي كه نام كامل او رضا قلي و متخلص به هماي شيرازي بود) با حكيم قشقايي پيش مي‌آيد. حكيم قشقايي از مرحوم هماي شيرازي نشاني تارساز را جويا مي‌شود. ايشان ضمن راهنمايي وي به سوي تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه مي‌شود كه (اين مرد ميان سال) آيتي از هوش و درايت و ذكاوت است.
به وي مي‌گويد: با اين استعداد حيف است ضايع شوي. ميل داري درس بخواني؟ جهانگير خان پاسخ مي‌دهد: از خدا مي‌خواهم. بدين ترتيب حكيم قشقايي( به راهنمايي هماي شيرازي در چهل سالگي راهي مدرسه طلاب مي‌گردد و در سلك دانشوران علوم ديني جاي مي‌گيرد(.»[3]
صفاي باطن و فطرت پاك آن حكيم الاهي بود كه چنين تحول غيرقابل تصوري را خداوند در زندگي وي به وجود آورد. حكيم جهانگير خان بعد از نصيحت «هما» به او مي‌گويد: «نيكو گفتي و مرا از خواب غفلت بيدار نمودي. اكنون بگو چه بايد كنم كه خير دنيا و آخرت در آن باشد؟»[4] آن عارف فرزانه چنان كه گفته شد، وي را توصيه به فراگيري دانش مي‌كند.[5] همت بلند حكيم قشقايي سبب مي‌شود كه بعد از گذشت 40 سال ـ كه بهار جوانيش در ايل قشقايي سپري شده بود ـ بقية عمر شريفش را به يادگيري علوم مختلف ـ به ويژه فلسفه، حكمت، عرفان، فقه، اصول، رياضي و هيئت، بگذراند.[6]
هم چنين نقل مي‌كنند:
«در حالي كه متأثر از گفتة شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده مي‌كند جماعتي در اطراف شخصي، با خضوع و خشوع حركت مي‌كنند و اداي احترام مي‌نمايند. علت را جويا مي‌شود؟ مي‌گويند: وي يكي از علماي اصفهان است. حكيم جهانگير خان در اراده‌اش مصمم‌تر مي‌شود و با جديت پي تحصيل دانش مي‌رود.»[7]
استاد همايي در خصوص ارتباط پدرش ميرزا ابوالقاسم محمد نصير ـ كه متخلص به «طرَب» بود ـ با حكيم جهانگير خان مي‌نويسد:
«طرب با جهانگير خان رابطه دوستي و ارادتمندي داشت كه پيوند اصلي آن موروثي بود. به دلالت اين كه هماي شيرازي (عارف، شاعر) از جهت هدايت و تشويق و ترغيب جهانگير خان به تحصيل و ترك زندگاني ايلي بر وي حقي بود.»[8]
مورخ ديگري چنين نوشته است:
«در يكي از تابستان‌ها كه ايل قشقايي به ييلاق سميرم آمده بود، جهانگير خان نيز مانند ساير افراد ايل كه براي خريد و فروش و رفع حوائج شخصي خود به اصفهان مي‌آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و مي‌خواست آن را تعمير نمايد. از شخصي سراغ تارساز را گرفت و او يحيي ارمني، تارساز معروف مقيم جلفا(ي) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پي كار بهتري و علم بياموز، از تار زدن بهتر است. گفتة آن شخص به جهانگير خان خيلي اثر كرد. او در مدرسة صدر حجره‌اي براي خود گرفت و با يك عشق و علاقه مفرطي پي تحصيل رفت و رتبه‌اش به جايي رسيد كه يكي از بزرگان از حكما و فقها و مدرسين اصفهان شد.»[9]
همت بلند دار كه مردان روزگار
از همت بلند به جايي رسيده‌اند

تحصيل در اصفهان

حكيم قشقايي در قسمت شرقي مدرسة صدر بازار اصفهان، حجره شمارة دوم بعد از ايوان سكونت داشت.[10]
او با آخوند كاشي (متوفا: 1332 هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبي خاصي با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمد رضا قمشه‌اي بودند. بعد از رحلت حكيم قشقايي، حكيم خراساني و سپس آيت الله صادقي در اين حجره تدريس مي‌كردند.[11]

هجرت به تهران

جهانگير خان كه سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشه‌اي بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وي به تهران مي‌رود. او دربارة استادش مي‌گويد:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهاي او علمايي نبود، به كرباس فروشهاي سِدِهْ مي‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌ميعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلي بود در خارج خندق قديم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌اي بود كه درويشي آن را اداره مي‌كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهي ديدم كه بر حصيري نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر مي‌خواند. سپس به تحقيق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد كه از خود بي‌خود شدم، مي‌خواستم ديوانه شوم. حالت مرا دريافت. گفت: آري! قوت مي، بشكند ابريق را.»[12]

شيوه زندگي

حكيم قشقايي از هنگامي كه وارد حوزة علميه اصفهان شد، تا موقعي كه خاكيان را بدرود گفت، با همان لباس سادة ايل قشقايي شامل كلاه پوستي، موهاي نسبتاً بلند[13] سر و صورت و پالتو پوست، زندگي را در حجره سپري نمود و در همان حجره دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقي شتافت.
شايد او براي تأسي به استادش، آقا محمد رضا قمشه‌اي اين گونه لباس مي‌پوشيد. بعضي از شاگردان حكيم قشقايي مثل حاج آقا رحيم ارباب و شيخ غلام حسين رباني چادگاني نيز تغيير لباس ندادند.
حكيم قشقايي هنگام اقامة نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ كلاه از سر برمي‌گرفت و با شال‎كمر عمامه‌اي درست مي‌كرد و بر سر مي‌نهاد.[14]

عدم استفاده از سهم امام

«حكيم قشقايي از مال الاجارة زميني كه داشته است؛ روزگار مي‌گذرانده.[15] و از سهم امام و شهريه استفاده نمي‌كرده است. مال الاجارة زمين كشاورزي متعلق به وي درشهر دهاقان سالي 40 تومان و از زمين روستاي آغداش، 15 الي 20 تومان، براي وي مي‌فرستاده‌اند.»[16]

استادان

1. معروفترين استاد حكيم قشقايي، فيلسوف نامي و حكيم صمداني، محمد رضا صهبا قمشه‌اي (متوفا: 1306 هـ . ق.) از حكما و عرفاي اصفهان بوده است. استاد مطهري (ره) دربارة‌ او مي‌نويسد:
«وي مردي به تمام معني وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهايي مأنوس بود و از جمع گريزان. در جواني ثروتمند بود و خشكسالي 1288 هـ . ش. تمام مايملك منقول و غيرمنقول خود را صرف نيازمندان كرد و تا پايان عمر درويشانه زيست. حكيم قمشه‌اي در اوج شهرت آقا علي حكيم مدرس زنوزي و ميرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن كه مشرب اصليش صدرايي بود، كتب بوعلي را تدريس كرد و بازار ميرزاي جلوه را كه تخصصش در فلسفه بود، شكست؛ به طوري كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حكيم قمشه‌اي در تهران از دنيا رفت و در شهر ري و در گورستان مشهور به ابن بابويه، نزديك مزار حاجي آخوند محلاتي مدفون شد.»[17]
2. مولي حسين علي تويسركاني (متوفا: 1286 هـ . ق.)
يكي ديگر از استادان حكيم قشقايي، حاج مولي حسين علي تويسركاني است.[18] كه در حوزة علمية اصفهان به تدريس مشغول بود و بسياري از مردم مقلد وي بودند. كشف الاسرار (11 جلد) در شرح شرايع، شرح بر جامع عباسي، فصل الخطاب در اصول و رساله‌اي در ردّ اخباريّه از آثار اوست. وي در اصفهان از دنيا رخت بر بست و به ديار باقي شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ايوان بقعة تكيه آقا حسين خوانساري مدفون گرديد.[19]
3. حاج شيخ محمد باقر نجفي مسجد شاهي
وي از شاگردان سيد محمد باقر شفتي در اصفهان و شيخ مرتضي انصاري در نجف بود.[20]
4. ملا حيدر صباغ لنجاني (متوفا 1288 هـ . ق.)
حكيم جهانگيرخان قشقايي علوم عقلي را نزد او فرا گرفت.[21]
5. ميرزا محمد حسن نجفي (متوفا: 1317 هـ . ق.)
حكيم قشقايي شرعيّات را نزد اين مجتهد عالي مقام فرا گرفت. ميرزا محمد حسن نجفي از شاگردان سيد ابراهيم قزويني، شيخ مرتضي انصاري و ميرزاي شيرازي بود.[22]
6. ملا اسماعيل اصفهاني درب كوشكي (متوفا: 1304 هـ . ق).[23]
7. ميرزا عبدالجواد حكيم خراساني (متوفا: 1327 هـ . ق).[24]

پی نوشت:

[1] . سميرم نام يكي از شهرهاي استان اصفهان و در 180 كيلومتري اصفهان واقع شده است.
[2] . حديقة الشعراء، ج 1، ص 388.
[3] . شعوبيه، ص 113.
[4] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 23.
[5] . تاريخ حكما، ص 84.
[6] . اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 299.
[7] . فصلنامه عشايري ذخاير انقلاب، شماره 4، سال 1367، ص 127.
[8] . ديوان طرب، مقدمه، ص 69.
[9] . شرح حال رجال ايران، مهدي بامداد، ج 1، ص 284.
[10] . نشريه انجمن فلسفه، سال اول، شماره 2، ص 57 و 63.
[11] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 45 و 54.
[12] . خدمات متقابل اسلام و ايران، ج 2، ص 220 و 221.
[13] . تاريخ حكما و عرفا و متأخرين صدرالمتالهين، ص 85.
[14] . تاريخ اصفهان و ري، ص 315.
[15] . سيماي فرزانگان، ج 3، ص 42.
[16] . تاريخ حكما، ص 85.
[17] . مجله يادگار، سال سوم، شماره اول، ص 77.
[18] . اصفهان، ص 229.
[19] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 307.
[20] . تاريخ علمي و اجتماعي اصفهان در دو قرن اخير، سيد مصلح الدين مهدوي، ج 1، ص 313.
[21] . تاريخ اصفهان، جابري انصاري، ج 3، ص 71.
[22] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.
[23] . همان، ص 135.
[24] . همان، ص 68.